جدول جو
جدول جو

معنی ابن اسحاق - جستجوی لغت در جدول جو

ابن اسحاق
(اِ نُ اِ)
ابوبکر یا ابوعبدالله محمد، نوادۀ یسار. و یسار را در سال 12 ه. ق. ببردگی بمدینه برده اند، و آغاز زندگانی ابن اسحاق بمدینه بود و بعلت قصص و اشعاری مخالف عفاف که از او مشهور شد موردغضب مالک بن انس امام معروف گردیده و نتوانست در مدینه بماند ناچار به مصر و پس از آن به عراق رفته و دربغداد بخدمت منصور دوانقی پیوست و به سال 150 یا 151 ه. ق. درگذشت. کتاب المغازی در شرح غزوات حضرت پیغمبر صلی الله علیه وآله مهمترین تألیفات اوست که دیگر مورخان اسلام مانند طبری و ابن هشام از آن نقل کرده اندو گویا این تاریخ از هجرت شروع و بزمان مؤلف ختم می شده است. کتاب دیگری به نام المبتدا داشته مشتمل بر تاریخ رسول از آغاز زندگانی آن حضرت تا زمان هجرت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن اسحاق بن خربان. محدث است
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن محمد بن علی بن غانیه، آخرین پادشاه از بنی غانیه در میورقه و اطراف آن در جزایر بالیار بود و پس از جنگها و فتوحات چندی به سال 633 هجری قمری در تلمسان درگذشت و با مرگ او دورۀ دولت بنی غانیه سرآمد.
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن ابراهیم. نام پسر اسحاق پیغمبر و او را اسرائیل نیز گویند و با عیصو از یک شکم زاییده شدند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام پیغمبری که پدر یوسف بود و این لفظ عبرانی است نه عربی. (آنندراج) (غیاث). یکی از انبیای بنی اسرائیل، پدر یوسف، روضه اش به شام به شهر مسجد ابراهیم است. (حدودالعالم). یعقوب را دوازده پسر بود. چون او را اجل نزدیک رسید فرزندان او به بالینش حاضر آمدند. یعقوب فرزندان یوسف را چون فرزندان خود از جملۀ اسباط قرار داد. یوسف را وصیت کرد و گفت برادران را نیکو دار اگرچه ایشان با تو زشتی کردند. یوسف پذیرفت. یعقوب به پیش خدا شد و یوسف او را دفن کرد وطبق وصیت خود پس از 80 روز برگرفتند و به زمین کنعان بردند نزدیک پدر و جدش اسحاق و ابراهیم. و سبب نزول آیۀ شریفۀ ’اءم کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الهاً واحداً و نحن له مسلمون’ این بود که جهودان دعوی کردند که او را وفات رسید فرزندان را به جهودی وصیت کرد و حق تعالی رو کرد بر ایشان. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 1 صص 318-322). یکی از اجداد عبرانیان است. وی پسر اسحاق و رفقه و جفت و توأم عیسوبود. اسم او از واقعه ای که در وقت ولادتش روی داد مشتق شده است. با عیسو مختلف الذوق بود. عیسو صیاد و چادرنشین و قدری خودخواه بود و می خواست نبوت را ازآن خود سازد ولی یعقوب به واسطۀ حیلۀ رفقه که اسحاق رافریفت و برکت را از برای یعقوب گرفت به نبوت رسید. خلاصه وقتی که یعقوب از پدر خویش مفارقت گزید 50 و به قولی 78 ساله بود. با اینکه خطا ورزید وارث وعده ها شد. در اواخر عمر به مصر رفت و پیری خود را در آنجا به سر برد. هنگام فوت یوسف را برکت داد و ایشان را از امور آینده آگاهی داد. خلاصه در 147سالگی روح پاک را تسلیم کرد. اهل مصر جسد مبارکش را حنوط نمودند و یوسف و برادران هنگام کوچ از مصر جسد آن حضرت را با خود آوردند و در مغارۀ مکفیله دفن نمودند. (از قاموس کتاب مقدس). از انبیای عظام و نوۀ ابوالانبیاء حضرت ابراهیم و پسر حضرت اسحاق و همزاد عیسو بود. حضرت اسحاق می خواست نبوت را به عیسو بدهد ولی چون چشمش نمی دید زنش به جای عیسو به حیله یعقوب را که مورد علاقه اش بود پیش شوهر آورد و او نبوت را به یعقوب داد. یعقوب 14 سال برای دایی خود ’لابان’ خدمت شبانی کرد تا اودختر بزرگ خود ’لایا’ و دختر کوچکش ’راحیل’ را که مورد علاقۀ یعقوب بود به وی داد. از لایا، روبیل و یهودا و شمعون، و از راحیل حضرت یوسف و بنیامین و از کنیزان هفت پسر دیگر داشت که جمعاً دوازده اسباط را تشکیل می دادند. حضرت یعقوب لقب اسرائیل داشت که به معنی بندۀ خداست و قوم بنی اسرائیل بدان حضرت منسوبند. یعقوب 2206 سال پیش از میلاد مسیح به دنیا آمده است. (از قاموس الاعلام ترکی). خواهرزادۀ شعیب و پسر اسحاق از ربکا (راحیل) ملقب به اسرائیل که به فراق یوسف پسرخویش سالها گریست و نابینا گشت. وقتی یوسف را به عزیزی مصر گزیدند، پدر را به مصر خواند و در آنجا چشمان یعقوب روشن گشت و اسباط دوازده گانه از پشت دوازده پسر باشند و نام پسران این است برطبق نقل مؤلف یوسف و زلیخا که موافق با عربی آن نیز هست: یوسف، ابن یامین، یهودا، یساخر، لاوی، حادیه، ازیر، شمعون، زبولون، نفتالی، روبین، دانه. (یادداشت مؤلف) :
یکی چون دیدۀ یعقوب و دیگر چون رخ یوسف
سدیگر چون دل فرعون و چارم چون کف موسی.
منوچهری.
یکی یعقوب بن اسحاق و دیگر یوسف چاهی
سیم ایوب پیغمبر، چهارم یونس متی.
منوچهری.
رسید نوبت یعقوب تا صدوهفتاد
گذشت ورفت و ببرد از جهان دل غمخور.
ناصرخسرو.
یعقوب هم به دیدۀ معنی بود ضریر
گر مهر یوسفی به یهودا برافکند.
خاقانی.
چو یعقوبم ار دیده گردد سفید
نبرّم ز دیدار یوسف امید.
سعدی (بوستان).
نشان یوسف گم گشته می دهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید.
سعدی.
- آل یعقوب، فرزندان حضرت یعقوب که بر یوسف ستم کردند. بنی اسرائیل:
نه یوسف که چندان بلا دید و بند
چو حکمش روان گشت و قدرش بلند
گنه عفو کرد آل یعقوب را
که معنی بود صورت خوب را.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن محمد بن موسی بن سلام بن حشتن بن ورد خراسانی. محدث است و پیش از سال 400 هجری قمری درگذشته است. (از تاج العروس). محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن ابراهیم. از آل زیاد بن ابیه و امیر یمن بود. به سال 371 هجری قمری بعد از مرگ پدر ازجانب آل عباس ولایت یافت و در زمان امارت وی دولت آل زیاد در یمن به ضعف گرایید و بندگان آنان و والیان اطراف قیام کردند. امارت عبدالله 4 سال دوام یافت و به سال 375 هجری قمری به زبید درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق جهبذ. او از معرف بن واصل و از وی محمد بن منصور طوسی روایت کند. (تاریخ بغداد ج 9 ص 311)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
ابن اسحاق بن احمد. ابن اثیر در زیر حوادث سنۀ 310 هجری قمری گوید: وی بسال 310 هجری قمری بر پدر خروج کرد و شکست خورد و بفرغانه رفت و در آنجا نیز دوباره خروج کرد و سی هزار سوار با وی گرد آمدند و قصد سمرقند داشت تا با سعید نصر بن احمد جنگ کند و چون بسمرقند رسید شکست خورد. آنگاه برای نوبت سوم بجنگ برخاست و صاحب چاچ ابوالفضل بن ابی یوسف بکمک او شتافت، لیکن باز منهزم شد وبه کاشغر آمد و بهنگام ولایت محمد بن مظفر بر فرغانه، بدین شهر برگشت و سرانجام همین محمد بن مظفر از وی استمالت کرد و الیاس ببخارا رفت و از جانب نصر بن احمدمورد اکرام قرار گرفت. (از کامل التواریخ ج 8 ص 49)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن ایوب مکنی به ابوبکر. رئیس شافعیۀ نیشابور. وی در خراسان و عراق و حجاز و جبل حدیث شنید و پنجاه و چند سال متصدی افتاء بود و بعقل و رأی مثل بود و او را کتبی در فقه و حدیث است. و وفات وی به سال 342 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق. ابوعبیدالله محمد بن عمران المرزبانی در الموشح فی مآخذ العلما علی الشعراء از او روایت کند. (الموشح چ مصر ص 72)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن اسحاق البرحی، اهزل. ابن ابی اصیبعه در ترجمه ابن مندویه الاصفهانی، ذیل کتب وی نویسد: رساله فی عله الاهزل احمد بن اسحاق بن اصطفن المتطبب. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 22 شود
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق الحرانی. یکی از صناع آلات فلکی برای ربیع بن فراس حرانی. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن یعقوب. مولی الحضرمیین از حضارمۀ کوفه برادر اسحاق بن یعقوب، محدث است. او از عکرمه بن عمار و همام و از او ابوخیثمه و عبد و صنعانی و دیگران روایت کنند. وفات 211 ه. ق
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق. صدوق در من لایحضره الفقیه در باب طلاق زن حامله روایتی از او آورده است. وحید بهبهانی آقا باقر احتمال داده است وی همان اسماعیل بن علی بن اسحاق نوبختی باشد. (تنقیح المقال ج 1 ص 130)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق السراج. ابن جوزی در مناقب الامام احمد بن حنبل در ’ذکر اعیان اصحاب و اتباع احمد بن حنبل’ ذکر اسماعیل آورده و گوید وی از یحیی بن یحیی و اسحاق بن راهویه سماع دارد و از احمد نقل کند. (مناقب احمد حنبل ص 509)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق معروف به جفر، حمیری النسب مصری الدار. یاقوت گوید جز در کتاب زبیدی ذکری از او نیافتم و زبیدی او را در شمار نحات مصر آورده و گوید: وفات او به سال 301 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن محمدالسدوسی معروف به جوهری. قاضی وفقیه و عالم به حساب بود. قضاوت مصر یافت. او را کتابی است در حساب. وی به سال 251 هجری قمری به سامرا متولد شد و در 320 به مصر درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق اصبهانی محدث است. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 280)
لغت نامه دهخدا
ابن اسحاق بن صباح خلال. محدث اصفهانی است و پس از 300 هجری قمری درگذشت. (ذکر اخبار اصبهان 1 ص 279)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن اسحاق. یکی از مشاهیر علمای یهود اندلس در دورۀ ملوک امویست. وی طبیب الناصرلدین الله حکم بن عبدالرحمان خلیفۀ اموی بود. و بواسطۀ قدر و اعتباری که نزد حکم خلیفه داشت عده بسیاری کتب عبری از بغداد جلب کرد و با آن کتب دین و آئین فراموش شدۀ یهودیان اندلس را بدیشان بیاموخت. او اول کس است که در اندلس یهود را تعلیم شریعت و تاریخ کرد و اعیاد آنان را تعیین نمود و پیش از او یهود اندلس برای حساب سال و ابتداء تاریخ و اعیاد به علمای یهود بغداد مراجعه میکردند. ابن ابی اصیبعه گوید: معتن بصناعه الطب و خدم الحکم ابن عبدالرحمان الناصرلدین الله و کان من احبارالیهود متقدماً فی علم شریعتهم، و هو اول من فتح لاهل الاندلس منهم، باب علمهم من الفقه و التاریخ و غیر ذلک و کانوا قبل یضطرون فی فقه دینهم و سنی تاریخهم و مواقیت اعبادهم الی یهود بغداد. فیستجلبون من عندهم عده من السنین یتعرفون به مداخل تاریخهم و مبادی سنیهم. فلما اتصل حسدای بالحکم و نال عنده نهایه الحظوه توسل به الی استجلاب ماشاء من تألیف الیهود بالمشرق. فعلم حینئذ یهود الاندلس ماکانوا قبل یجهلونه و استغنوا عما کانوا یتجشمون الکلفه فیه. (عیون الانباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کنیت ابراهیم بن المهدی بن المنصور ابی جعفر محمد بن علی بن عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب. برادر هارون الرشید. رجوع به ابراهیم بن المهدی بن المنصور شود
کنیت زیاد ابراهیم بن سفیان بن سلیمان بن ابی بکر بن عبدالرحمن بن زیاد بن ابیه. رجوع به زیاد ابواسحاق ابراهیم... شود
کنیت واثق بالله ابراهیم بن المستمسک بالله بن الحاکم بامرالله ابی العباس احمد. رجوع به واثق بالله ابواسحاق... شود
کنیت ابراهیم بن محمد بن ابراهیم قیسی مشهور به برهان الدین سفاقسی. رجوع به قیسی ابراهیم بن محمد بن ابراهیم شود
کنیت ابراهیم بن هلال بن ابراهیم بن زهرون بن جیون حرانی معروف به صابی. رجوع به ابراهیم بن هلال... شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
باران. (مهذب الاسماء). ابن السحاب. مطر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُلْ)
چند تن بدین کنیت مذکورند و مشهورتر ابوالعباس احمد بن محمد بن احمد ازدی اشبیلی، شاگرد شلوبین ابوعلی عمر بن محمد اشبیلی، ادیب و محدث. کتبی در فن خویش تألیف کرده مشهورتر از همه نقد و ایراداتی است بر مقرب. وفات به سال 501 ه. ق. و محمد بن عبدالله بن محمد نحوی قرطبی. رجوع به ابوالحسن محمد بن عبدالله بن محمد... شود
لغت نامه دهخدا
(یَحْ یا)
ابن اسحاق، عامل قم به سال 291 هجری قمری صاحب تاریخ قم آرد: ’و منارۀ آن (مسجدی به خارج شهر قم) در وقت عامل بودن یحیی بن اسحاق و امیر شدن دکا بنا نهاده اند روز یکشنبه سیزده روز از رمضان گذشته سنۀ احدی و تسعین و مائه’. (ص 38). و در صفحۀ 105 ذیل مساحت های قم آرد: ’مساحت هفتم مساحت یحیی بن اسحاق است و سبب در این مساحت آن بود که میان اسد بن جمهور عامل قم و میانۀ اهل قم خلافی واقع شد پس از اهل قم پنجاه مرد بعضی از عرب و بعضی از عجم به حضرت حامد بن عباس بن حسن رفتند و او به کرج بود و نیز گویند که به همدان بود و این صورت در جمادی الاخر سنۀ احدی و تسعین و مائتین بود چون آن پنجاه مرد از قم به حضرت عامل رسیدند از اسد شکایت کردند و تظلم نمودند و التماس کردند که عاملی عادل را بفرستد تا ضیعه های ایشان را بر وجه تعدیل مساحت نماید. پس حضرت حامد اسد را از ایشان معزول کرد و یحیی بن اسحاق را به عوض او بر ایشان عامل گردانید پس اهل قم در صحبت یحیی در رجب هم از این سال با قم معاودت نمودند و یحیی هم در این ماه به مساحت ابتدا کرد در محرم سنۀ اثنتی و تسعین در خلافت مکتفی و امارت عباس بن عمرو غنوی تمام کرد و فارغ شد و مال آن به اندک چیزی کمتر از مساحت بشر رفع کرد و من نمی دانم به چه سبب که ذکر مال مساحت یحیی نکردند و مال مساحت بشربن فرح ذکر کردند و مساحت بشر بیش از مساحت یحیی بود به مدتی اما این قدر معلوم است که ارتفاع مساحت یحیی از ارتفاع مساحت بشر کمتر بود. (از ترجمه تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
منسوب با بو اسحاق، قسمی فیروزه بغایت رنگین و صافی و شفاف (بو اسحاقی بسحاقی)
فرهنگ لغت هوشیار